Dienstag, Januar 30, 2007

گِله‌ی شهربانو از عمَر است

نوروجودازطلوع روی حسین است
ظلمت امکان سواد موی حسین است
شاهد گیتی ز خویش جلوه ندارد
جلوه عالم فروغ روی حسین است
مشی قدم راوصول ذات قدم نیست
جنبش سالک به جستجوی حسین است
ذات خدا لا یری است روز قیامت
ذکر لقا بر رخ نکوی حسین است
جان ندهم جز به آرزوی جمالش
جان مرا دل به آرزوی حسین است
عاشق اوراچه اعتناست به جنت؟
جنت عشاق خاک کوی حسین است
عالم و آدم که مست جام وجودند
مستی این هردوازسبوی حسین است
ذات خدا رامجو ولی به صفاتش
نیک نظر کن که خلق وخوی حسین است
حضرت حق رابه عشق خلق چه نسبت؟
مسئله عشق گفتگوی حسین است
عاشق اوراچه غم ز مرگ طبیعت؟
زندگی عارفان به بوی حسین است
درغم او آب روی ما به حقیقت
موجب غفران به آبروی حسین است
عقل فواد از خود این فروغ ندارد
جلوه این قطره هم ز جوی حسین است

Samstag, Januar 27, 2007

Dīrast Gâliyâ!

اما، هزار دختر بافنده این زمان
با چرک و خون زخم سرانگشتهایشان
جان می‌کنند در قفس تنگ کارگاه
از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن
پرتاب می‌کنی تو به دامان یک گدا

وین فرش هفت‌رنگ که پامال رقص تست
از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ
در تار و پود هر خط وخالش: هزار رنج
در آب و رنگ هر گل و برگش: هزار ننگ

اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار کودک شیرین بی‌گناه
چشم هزار دختر بیمار ناتوان

دیرست، گالیا
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست
هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان
هنگامه رهایی لبها و دستهاست
عصیان زندگی است

در روی من مخند
شیرینی نگاه تو بر من حرام باد
بر من حرام باد ازین پس شراب و عشق
بر من حرام باد تپشهای قلب شاد

Dienstag, Januar 23, 2007

Xah-xah! ey Kabke xarâmân, dar xarâm!

Xoš-xošī az Kūhe Ęrfân dar xarâm!

Qahqahe dar Šīveye īn Râh zan,

Ĥalqe bar Sendâne Dâro’llâh zan!

Kūhe xod dar ham godâz az Fâqe’ī,

Tâ borūn âyad ze Kūhat Nâqe’ī;

Čun mosallam Nâqe’ī yâbī, javân,

Jūye Šīro Angabīn bīnī, ravân;

Nâqe mīrân, gar maşâleĥ âyadat,

Xod, be Esteqbâl, Şâleĥ âyadat...

Thanx to Omidoon